همراز

تا خدا هست به غم وعده ی این خانه مده . . . !

 

پیشانیم چسبیدن به سینه‌ات را می‌خواهد...

و موهایم بوئیدنت ...

و چشم‌هایم خیس کردن پیراهن مردانه‌ات...

عجب بغض پُر توقعی دارم من امشب...

 

 

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در31 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 17:30توسطسارا|

 

داستان عاشق شدنت و برای کسی نگو
داستانتو نمی دزدند اما عشقتو شاید
 
 
اسمت چقدر شبیه سرود ملیه
آخه با شنیدن هر دوتاش
هم از جا بلند می شم
هم دستمو میزارم روی قلبم
 
 
چشمانم سیاهی می رود
دستم به لرزه افتاده است
و پاهایم نای رفتن ندارد
ولی تو
باز برایم ناز می کنی
ومن باز
نازت را خریدارم
 
 
دلم که گرفت راه بندان شد
اما فکرم
یادت را از بیراهه آورده بود
 
 
وقتی عطسه کردی
چشمهایت را بستی
و این عادت همیشکی من است
در مقابل عشق تو
 
 
سردم که شد
فکرهایم را سوزاندم
خوب گرم میکند
آتش عشق بازیت
فیلم «روز جدایی» به صورت شبانه روزی در مغزم اکران می شود
جا برایت رزرو کرده ام
همان جایی که همیشه مینشستی
توی دلم
 
 
کاسه ام را عوض کرد
گفت لبش ترک برداشته
دستم را از سرش برداشتم
دلش در جاشکست
اما عوض نکرد
 
 
حوصله ی دلم که سر می رود
کاسه چه کنم چه کنم دست می گیرد
تاب نمی آورم بی تابیهایش را ٬ بی قراریش را
امان از این حوصله ی دل
که وقتی تو نباشی
همه ی حواسم را هم که جمعش کنم
باز سر می رود امان...
 
 
باز بیخوابی ... باز تنهایی شبانه
من
تو
یک خاطره...
 
سه گوشه یک مثلث شده ایم
 
 
 
 
 
تمام خون رگ هایم نثارت باد

به آغوشت بگیر من را و باداباد...
 
 
 
گاه نبودنت نفسم را می گیرد...
 
حاضرم بمیرم٬ ولی "نفس مصنوعی "نکشم
 
 
 
گاهی سرم را بالا می گیرم تا آسمان مرا فراموش نکند؛
 
تا ابرها بدانند که وقت باریدن است؛
 
تا پرنده ها ببینند همزاد اسیرشان را؛
 
و می گریم تا زمین بداند که من از جنس ابرم، نه خاک...
 
گريه هر چه قدر براي خدا قشنگه، براي بنده خدا زشته...
 
 
 
انسان با سه بوسه تکمیل میگردد
 
بوسه مادر که با آن پا به عرصه خاکی میگذاری
 
بوسه عشق که یک عمر با آن زندگی میکنی
 
و بوسه خاک که با آن پا به عرصه ابدیت میگذاری...
 
 
.
.
.
.
.
.
.
.
باش ! فقط باش ! همین
 
 
وقتی که خیلی دلم برایت تنگ می شود
شانه هایم برای  رقص های کردی می لرزد
 
 
هیچ چیز ویرانگرتر ازاین نیست كه متوجه شویم
 
كسی كه به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است
 
 
 
دل های پاک هیچ گاه خطا نمیکنن
 
فقط سادگی میکنن و سادگی پاکترین خطای دنیاست
 
 
 
عاشق باش تاعاشقانه ببینی و نفس بکشی
 
و زندگی کنی و عاشقانه در خاک آرام گیری ،
 
فاصله ی عشق باهوس در یک قدمیست ،
 
گام هایت را با عشق بردار نه با هوس عشق
 
 
 
 
شمع اگر پروانه را سوزاند خیر از خود ندید
 
آه عاشق زود گیرد دامن معشوقه را
 
 
عشق وسیله‌ای است برای تبدیل تمام دردسرهای کوچک به یک دردسر بزرگ
ولتر))
 
 
دوست داشتن كساني كه لايق دوست داشتن نيستند اسراف محبت است
 
(دکتر شریعتی)
 
 
 
 
بر فراز همه قلل آرامش است...
صبر کن!
بزودی تو نیز میآرامی...
 
(گوته(
 
 
 
 
من هنوز به یاد دارم که برای داشتنت
 
دلی رو به دریا زدم که از آب واهمه داشت
 
 
 انقدر داد می زنم عشق تو رو تو کوه و دشت که بگن
 
دختره از عشق تو رفت و برنگشت
 
 
 
 
دیدی آخر دم مردانــــه به جز لاف نبـــــود
بکش از مردم نامرد که حقت این است
آنچه بر عاشق دل خســــته روا دانستی
فلک آخر سرت آورد که حقت این است
 
 
راز عشق در آن است که به یکدیگر سخت نگیریم
 
عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است.
 
 
 
 
دیگر نمی توانم به دوست داشتن هایم هم اعتماد کنم ،
 
حتی مرداب یادش نمی آید که چگونه دوست می داشت
 
روزگاری همین نزدیکی ها
 
 
من دغدغه دارم
 
که این روزها در سرزمینی زندگی میکنم
 
که درآن دویدن سهم کسانی است که نمیرسند
 
و رسیدن حق کسانی است که نمی دوند.
 
 
 
 
خیلی وقته که فهمیدم دویدن تلاش بیهوده ای است
 
 
 
 
خدايا تو را غريب ديدم و غريبانه غريبت شدم.
تو را بخشنده پنداشتم و گناهكار شدم.
تو را وفادار ديدم و هرجا كه رفتم بازگشتم .
 تو را گرم ديدم و در سردترين لحظه ها به سراغت امدم.
تو مرا چه ديدی كه وفادار ماندي...
شرمنده ام خدا جون
 
 
 
به هر باغی رسیدی گلی بچین و برو
 
پای هر گل منشین اینقدر چون خار شوی
 
 
 
 
ایستادگی کن تا روشن بمانی،
شمع های افتاده همیشه خاموش میشوند
 
کسی که خردمند است تنها به این خاطر خردمند استکه عشق می ورزد.
وکسی که احمق است، تنها به این خاطر احمق است که فکر می کند
می تواند عشق را بفهمد.
 
آن  دوست که عهد دوستداری بشکست
 
می رفت و منش گرفته دامن در دست
 
می گفت که بعد از این به خوابم بینی
 
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست
 
"سعدی"

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در23 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 17:38توسطسارا|

 

 

تست جالب روانشناسی 3 بعدی
 
 
 
این تصاویر در حقیقت ثابت و بدون حرکت است.اگر آن را متحرک می بینید به فشارهای روانی شما مربوط می باشد.هرچه سرعت حرکت در تصاویر بیشتر شود فشار روانی بیننده نیز بیشتر می شود و بالعکس.

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در23 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 16:37توسطسارا|

 

خانم
 
به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید

خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید
 
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید
 
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید

به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید

تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید

ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید

خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید

برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید

برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید

برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید

به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید
 
 
 
 
 
 
 آقا
 
 
 
 
 
به ‌نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین

خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین

خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن‌الخالقین

پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین
 
خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین

رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین

دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !

نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!

مرا ساده و بی‌ریا آفرید / جدا از حسادت و بی‌خشم و کین

زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین

من ساده چیدم از آن تک‌ درخت / و دادم به او سیب چون انگبین

چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین

و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین

تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این

که زن از همان بدو پیدایش‌ات / نشسته مداوم تو را در کمین
 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در23 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 16:48توسطسارا|

 

شما میتوانید با پاسخ دادن به سوالات زیر برنده خوش شانس ما باشید



- کدام دانش آموز خسته و خواب آلود به نظر میرسد؟

- کدامشان دوقلو می باشند؟

- چند تا زن در عکس دیده میشود ؟

- چند نفرشان خوشحال هستند؟

- چند نفرشان ناراحت می باشند؟
 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در14 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 17:17توسطسارا|

 

روزهای آخر را هیچگاه از خاطر نخواهم شست
 
چه نا مهربان شده بودی
 
ومن هرگز نامهربانیت را باور نداشتم
 
هیچگاه بدرودت از ذهنم نمی رود،
 
پر از ترحم بود
 
وقلب من هیچگاه ترحم را نمی پذیرد
 
سلام پرمهر وبدرود صادقانه رابرایت آرزومندم...
 

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در14 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 17:5توسطسارا|

 

 
تمام قصه هامو از تو دارم
بهترین خاطره هامو از تو دارم
تو این شبای خالی از ستاره
آخرین ترانه هامو از تودارم
 
 

 
"باران باش و ببار . نپرس کاسههای خالی از آن کیست " " کوروش کبیر
 
 
 
من به اندازه جشمان تو غمگين ماندم
 
به اندازه هر برق نگاهت به نگاهي نگران،
 
تو به اندازه تمام تنهايي من شاد بمان
 
 
 
حالا که می روی! آهسته برو...
 
هر قدمت دور تر ، نفسم تنگ تر...
 
بگذار چشم آهسته آهسته نديدنت را بی اموزد
 
 
 
همیشه اول صبح کارش رو با کشیدن یک نخ سیگار شروع میکرد!
 
میگفت اگه یه روز نکشه میمیره!
 
یه روز مرد!
 
قبل از اینکه فرصت کنه سیگار بکشه!
 
 
 
سراپا بغضم
 
هیچکس را فراموش نکردم
 
اما خود فراموش شدم
 
ناله هایم تلخ است
 
بغض تنهایی من را تو نخواهی فهمید
 
تو نخواهی فهمید


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در14 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 16:54توسطسارا|

 

مادر! چه کلمه سهل و ممتنعی...

چه کلمه مقدسی و چه مفهوم زیبایی!

جالب است که زبانهای مختلف برای مفهوم مادر کلماتی در همین حدود دارند.

مادر – مامان – مام – ام و… برای گفتن آن لب حالت خاصی می گیرد!

اوج احساس و عاطفه!

اوج دوستی و محبت.

 روزت مبارک مامانی

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در13 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 23:21توسطسارا|

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در11 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 20:6توسطسارا|

 

با یه قامت شکسته، با نگاهی مات و خسته
 
سرشو برده تو شونش، یه نفر تنها نشسته
 
جای پای قلبی سرده توی تنهاییش یه درده،
 
گل سرخی بوده اما، دیگه پژمرده و زرده
 
فارغ از دیروز و فرداش،  غرقه تو دریای درداش

حسرتش یه عشق نابه، که وفا کنه به عهدش

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در11 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 12:13توسطسارا|

اگه یه شب خوابت نرفت

خستگی ها یادت نرفت

بیدار نشستی تا سحر

خیره شدی به قفل در

اگه دیدی که ساعتم خوابیده و راه نمی ره

پنجره های غم زده فقط شبا نشون می دن

بدون که نفرین منه آتیش به جونت می زنه

خنجرالتماس من به استخونت می زنه

می گیره از چشای نازه تو لذت خواب راحتا

تا صبح باید نگاه کنی عقربه های ساعتا

اگه روزای بی کسی تنها نشستی با دلت

گشتی پی خیال من با اون خیال باطلت

دیدی که دست روزگار گرفته دستما

نمی تونی گریه کنی مرگ نگاه خستما

بدون که نفرین منه

 

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در10 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 0:26توسطسارا|

 

 
مگذار که سنگینی سبکترین خاطره ی گذشته تو را در بند کشد...
اندره ژید
 
 
شیخی  به  زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری  پــا  بستی
گفتا شیخا هر آن چه  گویی  هستم
آیا تو چنان  که  می  نمایی  هستی...
 
 
ما با هم می خندیم....
تنها گریه می کنیم ....
تظاهر به خوشبختی می کنیم...
.... اما درونمان تنهاست
 
من اول روز دانستم با شیرین در افتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم.
 
 
روزي از روزها ، شبي از شب ها خواهم افتاد و خواهم مرد
اما مي خواهم هر چه بيشتر بروم تا هرچه دورتر بيفتم
تا هرچه ديرتر بيفتم ، هر چه ديرتر و دورتر بميرم ،
نمي خواهم حتي يگ گام يا يك لحظه
پيش از آنكه مي توانسته ام بروم و بمانم ،
افتاده باشم و جان داده باشم  
 
دکتر شریعتی

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در10 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 1:0توسطسارا|

 

 
از انسانها غمی بهدل نگیر. زیرا خود غمگینند.
با آنکه تنهایند از خود می گریزند زیرا به خود،
به عشقخود وبه حقیقت خود شک دارند.
 پس دوستشان بداراگر چه دوستت نداشتهباشند.
از دکتر علیشریعتی

 
 
 
بارالها
برای همسایه ای که نان مرا ربود، نان  
برای دوستی که قلب مرا شکست، مهربانی
برای آنکه روح مرا آزرد، عشق بخشایش
و برای خویشتن خویش آگاهی و میطلبم.
 
 
از ندامت سوختم ، يا رب گناهم را ببخش

مو سپيد از غم شدم،روي سياهم را ببخش

ظلم را نشناختم ، ظالم ندانستم كه كيست

گوشه چشمي باز كردم ،اشتباهم را ببخش
ابر رحمت را بفرما ، سايه اي آرد به پيش

اين سر بي سايبان بي پناهم راببخش

از گلويم گر صدايي نابجا آمد برون

توبه كردم، سينه پر اشك وآهم را ببخش

اي زمان برزيگر كوري شدم در كار كشت

كشتزارم را مسوزان وگياهم را ببخش

ديگر اي طوفان غم ، در باغ ما سروي نماند

بيدهاي خشك برگ رنجگاهم راببخش

جلوه هاي باورم يارا حبابي پوچ بود

رنگ جو چشم دوبين كج نگاهم را ببخش
 
 
صدایت را نمی‌شنوم،
درست از همان روز کهگفتی تنهایتنمی‌گذارم.
می‌نویسم شایدبخوانی
اماحالا دیگر خواندنت هم دردیرا از من دوانمی‌کند،
می‌دانی؛
روزهامی‌گذرند
ماه ها می‌گذرند
وسال‌ها نیز خواهندگذشت
اماچیزی در من تغییر نمی‌کند.
هیچ چیز،
انگار كهچیزی را گم کردهباشم،
هر روزبه دنبال‌اش می‌گردم.
نمی‌دانم گمکرده‌ام
یا جایی جا مانده است
یا شاید تو آن را با خودبرده‌ای.
جایش خالیاست
می‌سوزد.
 
 
 

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در7 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 0:6توسطسارا|

 

خدا مارو برای هم نمی خواست
فقط میخواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست
فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
 
تموم لحظه های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی خواست
خودت دیدی دعامون بی اثر بود
 
چه سخته مال هم باشیم و بی هم
می بینم میری و می بینی میرم
تو وقتی هستی اما دوری از من
نه میشه زنده باشم نه بمیرم
 
نمیگم دلخور از تقدیرم اما
تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید می رسیدیم
داره رو دست ما می میره این عشق
 

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در3 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 2:30توسطسارا|

 

 
تنهایی را پس نزن در اغوش بکش تا از تنگی اغوشت به درد اید و خود بگریزد
 
 
فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست
دوست داشتن امری لحظه ایست
ولی داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است
 
 
دلم فریاد می خواهد ولی درانزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
 
پروردگارا
 
اگر خود را به ما بشناسانی
 
ما را حیران سازی
 
و اگر نادان گردانی
 
معذب داری
 
و اگر ما را ترک کنی
 
بسوزانی
 
نه با تو طاقت داریم
 
نه بدون تو راحت
 
از تو به تو فریاد رسی می طلبیم!
 
((منصور حلاج)
 
عشقم را تو نمی بینی، غرورم را من نمی خواهم ببینی.
شاید این است مشکل ما! شاید...
 
رهایت نمی کنم
هرچند که سردیت،
مرا سخت می سوزانند ...
رهایت نمی کنم
تا سردی نگاهت با گرمی تنم هم دما شود...
خدایا یاریم کن آنچه را که شکستم دل نباشد ...
 
گفته بودند که از عشق تو باید بالید
عاشقت گشتم و چون گرگ بخود مینالم
 
از همان لحظه که تردید را میهمان لحظه هایمان کردی، ما از هم بریدیم!!

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در3 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 2:20توسطسارا|

 

نامه هایم را برای پاره کردن نوشته ام
 
می توانی بسوزانی شان.
 
حرف هایم را بی دلیل گفته ام
 
می توانی فراموششان کنی.
 
ولی عشقم را از صمیم قلب بخشیده ام
 
نمی توانی دوستم نداشته باشی!
 
 
بیشتر از آن چه فکر می کنی دوستت دارم.
 
تویی که هیچ وقت به هیچ چیز...
 
 فکر نمی کنی!!!!!
 
 
نیمه پر لیوان عشقمان را ببین.
 
من ، تو ، چای شیرین!
 
...
 
تو ، هم میزنی.
 
من، حل میشوم.
 
عشق می ماند و لیوان و تو.
 
همین!!!
 
 
تاس هایت را دوباره بریز!
 
این "جفت یک" ارزش "دو" را ندارد!
 
به هم نخواهیم رسید!
 
 
برق در ایران باستان کشف شده بود!
 
برای نخستین بار.
 
آن زمان که پیرمردی نقاش...
 
تصویری از چشم های تو کشید!!!
 
 
باران می بارد .
 
با این دو نفره بودن هوا ...
 
من .. تنها!
 
تو... تنها !
 
 بزرگترین دشمن زن ها، چهره شان است
 
 

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در2 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 21:1توسطسارا|

 

 
تا تو رفتی همه گفتند 
      
از دل برود هر آنکه از دیده برفت

وبه ناباوری وغصه ی من خندیدند

آه ای رفته سفر که دگر باز نخواهی برگشت

کاش می امدی ومی دیدی

که در این عرصه ی دنیای بزرگ

چه غم آلوده جدایی هایست

وبدانی که

از دل  نرود هرآنکه از دیده برفت
 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در1 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 0:38توسطسارا|


آخرين مطالب

Design By : Rihanna