همراز

تا خدا هست به غم وعده ی این خانه مده . . . !

 

 
مگذار که سنگینی سبکترین خاطره ی گذشته تو را در بند کشد...
اندره ژید
 
 
شیخی  به  زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری  پــا  بستی
گفتا شیخا هر آن چه  گویی  هستم
آیا تو چنان  که  می  نمایی  هستی...
 
 
ما با هم می خندیم....
تنها گریه می کنیم ....
تظاهر به خوشبختی می کنیم...
.... اما درونمان تنهاست
 
من اول روز دانستم با شیرین در افتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم.
 
 
روزي از روزها ، شبي از شب ها خواهم افتاد و خواهم مرد
اما مي خواهم هر چه بيشتر بروم تا هرچه دورتر بيفتم
تا هرچه ديرتر بيفتم ، هر چه ديرتر و دورتر بميرم ،
نمي خواهم حتي يگ گام يا يك لحظه
پيش از آنكه مي توانسته ام بروم و بمانم ،
افتاده باشم و جان داده باشم  
 
دکتر شریعتی

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در10 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 1:0توسطسارا|


آخرين مطالب

Design By : Rihanna